بی بدیل  - Bibadil  
     تاریخ: 02 آذر 1403    22 نوامبر 2024

طنز و خنده بی بدیل برای شما

. . . .
به جامعه مجازی بی بدیل بپیوندید... ورود ثبت نام
  طنز و خنده   مقالات طنز  
< صفحه قبل                                  صفحه بعد >
مردها الکی دروغ نمی گن  
بی بدیل - مردها الکی دروغ نمی گن

روزي، وقتي هيزم شكني مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتي در حال گريه كردن بود، يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي كني؟ هيزم شكن گفت كه تبرم توي رودخونه افتاده. فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت.
آيا اين تبر توست؟ هيزم شكن جواب داد: نه فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين تبر توست؟ دوباره، هيزم شكن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد آيا اين تبر توست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوش حال شد و هر سه تبر را به اوداد و هيزم شكن خوش حال روانه خونه شد. يه روز وقتي داشت با زنش كنار رودخونه راه مي رفت زنش افتاد توي آب. هيزم شكن داشت گريه مي كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسيد كه چرا گريه مي كني؟ اوه فرشته، زنم افتاده توي آب.
فرشته رفت زير آب و با جنيفر لوپز برگشت و پرسيد : زنت اينه؟ هيزم شكن فرياد زد: آره!
فرشته عصباني شد. تو تقلب كردي، اين نامرديه !
هيزم شكن جواب داد : اوه، فرشته منو ببخش. سوء تفاهم شده. مي دوني، اگه به جنيفر لوپز نه مي گفتم تو مي رفتي و با كاترين زتاجونز مي اومدي. و باز هم اگه به كاترين زتاجونز نه ميگفتم، تو مي رفتي و با زن خودم مي اومدي و من هم مي گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من مي دادي. اما فرشته، من يه آدم فقيرم و توانايي نگهداري سه تا زن رو ندارم، و به همين دليل بود كه اين بار گفتم آره.

فرشته از صداقت مرد خوش حال شد  و تصميم گرفت خودش زن اين مرد راستگو شود و همين كار را هم كرد و آنها تا آخر عمر به خوبي و خوشي با هم زندگي كردند.

نكته اخلاقي: هر وقت مردی دروغ ميگه به خاطر يه دليل شرافتمندانه و مفيد است.


 مقالات طنز    
  نظر دهید (1)نظر
تاریخ:  1389/10/24    نوشته شده توسط : مدیر سایت

180 کیلومتر سرعت در اتوبان اصفهان!  
بی بدیل - 180 کیلومتر سرعت در اتوبان اصفهان!

حتما ماجرای راننده ایرانی در کانادا را شنیده‌اید که دنده عقب می‌رفته که به ماشین یک کانادایی می‌زند و پلیس که می‌آید، از راننده ایرانی عذرخواهی می‌کند و می‌گوید " لابد راننده کانادایی مست است که مدعی‌ شده شما دنده عقب می‌رفتید!"
حالا اتفاق جالب‌تری در اتوبان اصفهان رخ داده: همشهری اصفهانی ما توی اتوبان با سرعت ۱۸۰ کیلومتر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش را متوقف می کند. پلیس می‌آید کنار ماشین و می‌گوید:
"گواهینامه و کارت ماشین!" اصفهانی با لهجه غلیظی می‌گوید:" من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست. کارتا ایناشم پیشی من نیست.
من صاحَب ماشینا کشتم آ جنازشا انداختم تو صندق عقب. چاقوش هم صندلی عقب گذاشتم! حالاوَم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم، شوما منا گرفتین."
مامور پلیس که حسابی گیج شده بوده بیسیم می‌زند به فرمانده‌اش و عین قضیه را تعریف می‌کند و درخواست کمک فوری می‌کند.
فرمانده اش هم میگوید که او کاری نکند تا خودش را برساند! فرمانده در اسرع وقت خودش را به محل می‌رساند و به راننده اصفهانی می‌گوید:
آقا گواهینامه؟ اصفهانی گواهینامه اش را از توی جیبش در می‌آورد و می‌دهد به فرمانده. فرمانده می‌گوید: کارت ماشین؟ اصفهانی کارت ماشین را که به نام خودش بوده از جیبش در می‌آورد و می‌دهد به فرمانده.
فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی نیافته، عصبانی دستور می‌دهد راننده در صندوق عقب را باز کند. اصفهانی در را باز میکند و فرمانده می‌بیند که صندوق هم خالی است.
فرمانده که حسابی گیج شده بوده، به راننده اصفهانی می‌گوید:" پس این مأمور ما چی میگه؟!"
اصفهانی می‌گوید: "چی میدونم والا جناب سرهنگ! حتماً الانم می‌خواد بگد من داشتم ۱۸۰ تا سرعت می‌رفتم؟


 مقالات طنز    
  نظر دهید (2)نظر
تاریخ:  1389/09/22    نوشته شده توسط : مدیر سایت

شوخی پرخرج  
بی بدیل - شوخی پرخرج

تعدادی مرد در رخت كن یك باشگاه گلف هستند  موبایل یكی از آنها زنگ می زند
مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیكر می گذارد و شروع به صحبت می كند
همه ساكت میشوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند
مرد: بله بفرمایید
زن: سلام عزیزم منم باشگاه هستی؟
مرد:سلام بله باشگاه هستم
زن : من الان توی فروشگاهم یك كت چرمی خیلی شیك دیدم فقط هزار دلاره میشه بخرم؟
مرد: آره اگه خیلی خوشت اومده بخر
زن:می دونی از كنار نمایشگاه ماشین هم كه رد میشدم دیدم اون مرسدس بنزی كه خیلی دوست داشتم رو واسه فروش آوردن خیلی دلم میخواد یكی از اون ها رو داشته باشم
مرد:چنده؟
زن:شصت هزار دلار
مرد:باشه اما با این قیمتی كه داره باید مطمئن بشی كه همه چیزش رو به راهه
زن: آخ مرسی یه چیز دیگه هم مونده اون خونه ای كه پارسال ازش خوشم میومد رو هم واسه فروش گذاشتن 950000 دلاره
مرد: خوب برو بگو 900000 تا اگه میتونی بخرش
زن: باشه بعدا میبینمت خیلی دوست دارم.
مرد:خداحافظ
مرد گوشی را قطع میكند مرد های دیگر با تعجب مات و مبهوت به او خیره میشوند
بعد مرد می پرسد:
این گوشی مال كيه؟؟؟


 مقالات طنز    
  نظر دهید (3)نظر
تاریخ:  1389/08/26    نوشته شده توسط : مدیر سایت

تشخیص جایگاه مناسب کارمندجدید  
بی بدیل - تشخیص جایگاه مناسب کارمندجدید

چگونه جایگاه مناسب برای کارمند جدید را تشخیص دهیم:

الف- 400 آجر را در اتاقی بسته بگذار.
ب- کارمندان جدید را در اتاق بگذار و در را ببند.
پ- آنها را ترک کن و بعد از 6 ساعت برگرد.
ت- سپس موقعیتها را تجزیه تحلیل کن:
اگر آنها آجرها را دارند می شمرند آنها را بخش حسابداری بگذار.
اگر آنها از نو (برای بار دوم) دارند آنها را می شمرند، آنها را در بخش ممیزی بگذار.
اگر آنها همه اتاق را با آجرها آشفته کرده اند، (گند زده اند) آنها را در بخش مهندسی بگذار.


 مقالات طنز    
  نظر دهید (0)نظر ادامه مطلب
تاریخ:  1389/07/25    نوشته شده توسط : مدیر سایت

آخرین کلمات افراد مختلف قبل از مرگ  
بی بدیل - آخرین کلمات افراد مختلف قبل از مرگ

= آخرین کلمات یک برقکار : خوب حالا روشنش کن...

= آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی توی این غار چیه؟

= آخرین کلمات یک بندباز : نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره...

= آخرین کلمات یک بیمار : مطمئنید که این آمپول بی خطره؟

= آخرین کلمات یک پزشک : راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه...

= آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره...


 مقالات طنز    
  نظر دهید (6)نظر ادامه مطلب
تاریخ:  1389/07/18    نوشته شده توسط : مدیر سایت

< صفحه قبل                      بازگشت                 صفحه بعد >
 
تمام حقوق معنوی سایت بی بدیل طبق قوانین مالکیت معنوی محفوظ میباشد
استفاده از مطالب سایت بی بدیل با ذکر منبع مجاز است.
درباره ما  پیشنهادات  تبادل لینک
سایت بی بدیل دات کام  ،  بی بدیل دات ایران